اولین تجربه ی شهربازی
سلام عزیزترینم.
امروز جمعه اس یه اخر هفته ی بارونیو قشنگ پاییزی رو داشتیم.الهی شکرررت☔☔
من و بابایی تصمیم گرفتیم ببریمت شهربازی...
تز من بود و من فکرمیکردم خوشت بیاد و بهت خوش بگذره...رفتیم شهربازی سیمرغ
اما برخلاف تصورماز همه ی وسیله ها میترسیدیو مات و مبهوت نگاشون میکردی..
قیافت خیلی با نمک شده بود عشقم...
فقط یه ماشین خاموش اونجا بود ک نه سر وصدایی داشت و نه چراغی🤣 ازون خوشت اومد.گذاشتیمت داخلش شروع کردی فرمونشو تابوندن🥰
دیگه ام پایننمیومدی😚
فدای یدونه پسرم ❤
همیشه شاد باشی عزیزم.
امروز یک سال و دوماه و ۱۰ روزه شدی نازنینم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی