علی جانمعلی جانم، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

عاشقانه های من برای پسرم

پسرمردادی؛پاداش خدا ب عشق ما

خاطرات ماه ب ماه بارداری

1398/6/7 16:17
نویسنده : مامان فاطی
471 بازدید
اشتراک گذاری

هرماه از بارداری برای من شیرینتر از قبل بود اما پردردسر...

اما اینقدر دوست داشتم ک حتی لحظه ای ناشکری نکردم و با تمام وجودم مشکلات بارداری رو تحمل کردم وب جون خریدم.

ماه دوم از دندون درد و سردرد میگرن رنج بردم.اما حتی یه آستامینوفن هم نمی‌خوردم ک مبادا برای آروم جونم بد باشه.

ویارماه سوم سراغم اومد تا اوایل ماه پنجم باهام بود.ماه پنجم بارداری ک مصادف با عیدنوروزمیشد سنگ کلیه گرفتم ک دکتر گفت از عوارض بارداری هستش.خیلی خیلی درد وحشتناکی بود اما باز ب عشق تو تحملش کردم.ماه ششم پشتم و کمرم دردمیکرد.درحدی ک نشستن برام سخت بود.ماه هفتم ورم بارداری شروع شد.ماه هشتم فشارخون.ماه نهم رژیم بخاطر ورم زیادی ک داشتم.باباحمید چندروز مونده ب زایمانم نه خواب داشت و نه خوراک.خودم خواسته بودم زایمان طبیعی داشته باشم.دلم میخواست با تمام وجودم حست کنم.دلم میخواست مادری رو با عمق وجودم درک کنم.دلم میخواست دردی ک مادرم موقع تولدمن کشیده بود را درک کنم.دلم میخواست خودت روز ب دنیا اومدنت رو انتخاب کنی...و۲۳ مرداد ماه۱۳۹۷همون روز آفتابی و گرم و قشنگی بود ک خدای مهربون تو رو تو دامنم گذاشت ترین روز برام شد دوست داشتنی ترین روز خدا... 

ازمایشی ک نشون میده تو روخدا تو دلم گذاشته..ازمایشگاه مهدیه

اولین سونو ک قلب نازنینت رو نشونم دادن.سونوی احتیاط کار

سونوی سه ماهگی.فاطمیه.اشتباهاگفت دختری😋

سونوی ۵ماهگی.مرکزی.

کف پاهات🥰

۲۰هفته تو دلم بودی ک تکونات رو فهمیدم.دقیقا روزی ک کلیه درد گرفتم و بستری شدم.انگار توام فهمیده بودی مامانی داره دردمیکشه و بیقراربودی نازنینم.مثل ماهی اینوراونور میرفتی.تو اوج دردهای وحشتناک وغیرقابل تحمل پهلوم تکون خوردنات بهم امید میداد😚💙

پسندها (3)

نظرات (1)

❤️Maman juni❤️Maman juni
7 شهریور 98 17:12
منم بارداری سختی داشتم 
درکت میکنم عزیزم 
مامان فاطی
پاسخ
ولی ب شیرینیش میارزه😉